پشیمانی

تا به حال اینقدر به خاطر گذشته ام افسوس نخورده بودم.

این که چرا بهترین زمان های عمرم را در دانشگاه تلف کردم!

چرا کمی بیشتر تلاش نکردم؟آنجا که می‌توانستم نخواستم ، حالا که میخواهم دیگر فرصت از دستم رفته و کاری از من ساخته نیست.

تا کنون سه فرصت شغلی بسیار عالی را به خاطر پایین بودن معدل کارشناسی ام از دست داده ام.

همه اش به خودم می‌گویم چرا من به دانشگاه رفتم؟

گاهی اوقات فکر می‌کنم اگر به دانشگاه نرفته بودم در حال حاضر وضعیت خیلی بهتری داشتم.هم از نظر مالی و هم موقعیت اجتماعی.

گه گاه با خود می گویم هرگز آنهایی که مرا وسوسه کردند تا به دانشگاه بروم نخواهم بخشید! اما دقیق تر که می‌شوم می بینم مقصر اصلی خودم هستم نه شخص دیگری.همه خیر من را می‌خواستند.اصلا شاید خیر من هم در همین بود ولی من با کمکاری های خودم این بلا ها را سر خودم آوردم.

امروز فهمیدم این مدرک لیسانسی که من دارم به درد هیچ کسی نمی‌خورد و نخواهد خورد.

دارد فکرهای جسورانه ای به ذهنم می‌رسد .

گاهی به سرم می‌زند که کارم را رها کنم و به ادامه تحصیل بپردازم.و این بار با جدیت و در نظر گرفتن آینده درس بخوانم.اما به خودم می‌گویم این حرفها هم همه اش مثل تصمیم های آخر ترم برای ترم بعد است.که همیشه تصمیم می‌گرفتم این بار با جدیت درس هایم را دنبال کنم ولی ترم بعد هم همین آش بود و همین کاسه.

می‌ترسم بروم دوباره سراغ درس و مشق و دوباره همان بلا را سر آینده ام بیاورم.

این فکر ها شب و روز من را رها نمی‌کند.

و این ها اصلا خوب نیست.

احساس عید

امروز زیر نم نم باران داشتم گل ها و گلدان های حیاط خانه  را  سر و سامان می‌دادم.
هوا طراوت و لطافت عجیبی داشت.بوی شکوفه های بهار نارنج نفسم را قلقلک می‌داد.
قطره های باران روی عینکم چکیده بود.گویی از پشت پنجره ای باران زده داشتم به گل ها نگاه می‌کردم.
صدای غرش آسمان می‌گفت اگر میخواهی زیر تازیانه ی قطراتم خیس نشوی باید فرار کنی.
زیر ایوان رفتم و بهار را پیشاپیش به نظاره نشستم.
بعد از سال ها دوباره بوی بهار را استشمام کردم.
دوباره عید را حس کردم.

الحمد للًه...

منشا میدان مغناطیسی زمین چیست؟

بسیار در پی این سوال جست و جو کردم که واقعا منشاء میدان مغناطیسی چیست؟ اما نیافتم آنچه را انتظارش می‌کشیدم.البته چیزهایی در ارتباط با آن پیدا کردم که دانستنشان خالی از لطف نبود.خودم نیز  در این مورد توانستم چیزهایی را بر آن فرض کنم.البته نه از جانب خودم به عنوان یک فیزیک پیشه بلکه به عنوان یک کارشناس فیزیک.شاید فکر کنید خودم را بیش از حد دست بالا گرفته ام که برای چنین موضوعی فرضیه پردازی کنم اما من به ذهن خودم اجازه می‌دهم که قدری بلند تر از انتظارات پرواز کند....

چرا دریا آبی است ؟

همیشه رنگ رودخانه ها را در نقاشی هایم آبی می‌کشیدم.و این در حالی بود که هیچ گاه رودخانه‌ی آبی ندیده بودم.ولی در مورد دریا اطمینان داشتم که آبی است.مثل خیلی از کودکان هم سن و سالم برای من هم این سوال پیش آمده بود که چرا دریا آبی است. . .

دِین

یادم میاد برای هسته ای ۲ هر کاری کردم استاد نمره ی قبولی بهم نداد.من هم معرفی به استاد رو با یه استاد دیگه گرفتم.آخر کار اون استاد هم بهم گفت :« تو  دو تا فصل رو اصلا نخوندی و برای همین هم نتونستی نمره قبولی بگیری.من پاست می‌کنم ولی باید بری و این دوتا فصل رو بخونی .اگه نخوندی و یه روزی یه جایی به عنوان کارشناس فیزیک هسته ای رفتی سر کار مدیونی.»و به این ترتیب دین بر من گذاشت.و من هم بعد از گذشت این همه مدت این کار رو انجام ندادم هر چند من به عنوان کارشناس فیزیک هسته ای جایی مشغول به کار نشدم و دیگه هم امید ندارم کاری مرتبط با این جور چیزا گیرم بیاد ولی خودم رو مدیون می‌دنم .و حالا تصمیم گرفتم که شروع کنم و اون دو تا فصل رو بخونم.

خیلی جالبه انگار به جای کتاب فیزیک هسته ای دارم دفترچه ی خاطراتم رو مرور می‌کنم.هر خطی که می‌خونم کلی از خاطرات زمان دانشجوییم برام زنده میشه.خاطرات خوب و بد ولی شیرین و زیبا.نه این که خود اون خطوط همراه با خاطره باشه(چون بعضی از اون مطالب رو اولین باره که میخونم) ولی جوی که در ذهنم ایجاد می‌کنه یاد آور یک دورانه یک دوران زیبا.

گاهی اوقات با خودم می‌گم ای کاش ادامه تحصیل می‌دادم.ای‌کاش خودم رو توی اون فضا نگه می‌داشتم.شاید اون روز قدر نعمت ندونستم و خدا هم ازم گرفت.اون جو زیبا و رویایی. . .

شاید به نظر شما زیبا و رویایی دونستن اون فضا خیلی اغراق آمیز باشه ولی اگه یک روز توی محیطی که من کار می‌کنم قرار بگیرید متوجه می‌شید که چرا اون فضا برام مثل یک رویای شیرین شده.

در مطالب بعدی سعی می‌کنم بیشتر به جزئیات و اختلاف های این دو فضا بپردازم . . . .

تغییرات اساسی

خسته شدم از بس موقع باز کردن وبلاگم با این پیام  روبرو شدم :

The server closed the connection without sending any data.

دیگه نه تنها نمیتونستم مطلب جدیدی ارسال کنم بلکه امکان مشاهده مطالب قبلی هم برام وجود نداشت.همه اش هم به خاطر استفاده ار هاست رایگان بود.

به دنبال یک سرویس دهنده خوب می‌گشتم.می‌خواستم به اندازه گذاشتن چندتا عکس یا فایل پی‌دی‌اف فضا در اختیار داشته باشم و وبلاگم هم سریع لود بشه. نیازی به فضای ۲۰ گیگا بایتی نیست.اصلا چه فایده وقتی ۲۰ گیگ فضا در اختیار داری ولی هر وقت خواستیش در دسترس نیست.

تا این که به گروه دانش‌بنیان «بیان» رسیدم که از جمله امکاناتش (علاوه بر موتور جست‌وجوگر و سرویس ایمیل) سرویس وبلاگ بود.یه مدت به صورت آزمایشی ازش استفاده کردم.

بد نیست . ۳ گیگ فضا میده قالبهاش هم زیباست.امکاناتش خوبه.یک سری امکانات پیشرفته تر داره که پولیه و رایگان نیست ولی من که بررسی کردم دیدم خیلی بهشون نیاز ندارم.

مثلا برای اتصال دامنه ۱۵۰۰۰ تومان باید پرداخت برای همین من فعلا قصد اتصال دامنه رو ندارم تا اینکه مطمئن بشم از این سرویس خوشم میاد.

شما هم از این به بعد به جای www.hadima.ir از www.hadima.blog.ir استفاده کنید.

۱ ۲ ۳ . . . ۴ ۵ ۶
Designed By Erfan Powered by Bayan