بغض هایش

وقتی پدر پیرم پایین پای قبر مادرم به زمین افتاد و بلند بلند گریه کرد تمام وجودم به لرزه افتاد.

بعضی چیزها هست که دیدنش معنای واژه ها را برایت عوض می کند.

صبر برایم گنگ شده.

صبح که از خواب بیدار میشوم دلم می خواهد همه اش خواب بوده باشد.

یک خواب تلخ

اما همه اش حقیقت است یک حقیقت تلخ تلخ

حقیقتی که بیش از همه دارد پدرم را عذاب میدهد

بغض هایش

اشک هایش

سکوت هایش

این ها چیزهاییست که تا به حال ندیده بودم

هیچ وقت پدر را اینطور ندیده بودم

دارم خفه می شوم

اگر اینجا ننویسم خفه می شوم . می میرم

سلام هادی جان

بهت تسلیت میگم. روحشون شاد.
برای این موقعیت واژه ای پیدا نمیکنم که بگم. بیشتر حرفهایی هم که به ذهنم میرسه، شبیه شعار می مونن.
این حس هایی که ازشون حرف میزنی طبیعی هستن. از دست دادن یک شخص مهم دردناکه.
تو این شرایط، در کنارت هستیم و اگه خواستی صحبت بکنی، خواستی کسی به حرفات واکنش نشون بده یا حتی واکنش نشون نده و یا هر مورد دیگه می تونی رو ما حساب بکنی.
سلام علی آقا
ازت ممنونم به خاطر همراهیت
قبلا با خودم میگفتم اینکه ما به طرف تسلیت میگیم چه فایده داره به چه دردش میخوره.
اما الان میبینم همینکه اشخاص در مورد مصیبتی که بهت وارد شده باهات حرف بزنن و باهات همدردی و همراهی کنن مثل یه مسکن میمونه برای جراحتی که به قلب وارد شده.
امیدوارم خدا بهت طول عمر با عزت و سلامتی بده
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan