آرام آرام

آرام آرام اشک میریزم و خاطراتت را مرور میکنم

شب ها که همه می خوابند

آرام آرام گریه می کنم و دلم به حال خودم می سوزد.

دلم به حال خودم می سوزد که دیگر تو را ندارم

دلم به حال خودم می سوزد که مادر ندارم

آخ باورم نمیشه...
وبلاگتونو که باز کردم نتونستم جلوی اشکامو بگیرم...
هیچی نمیتونم بگم...
امیدوارم خدای مهربون بهتون صبر بده... صبر بزرگ...
خیلی ممنونم از محبتتون
امیدورام خدا به شما طول عمر و سلامتی بده
نمیدونم پیامم ارسال شد یا نه...
انقدر شوکه بودم که نمیدونم روی چی زدم...
این روزا حال و احوالت چه طوره؟
الحمدلله.
اگه بگم خوبم که راست نگفتم
ولی خب بهترم.
اوایل خیلی خیلی برام سخت بود. ولی الان بیشتر به این واقعیت فکر میکنم که این اتفاق برای همه میفته.
می دونی آدما سعی می کنن با شرایط نا مطلوب ناخواسته ای که راه فراری ازش ندارن کنار بیان. که اگه کنار نیان ادامه زندگی غیر ممکن می شه.
من فعلا بیشتر حواسم به پدره که تنهاش نذاریم. چون خیلی خیلی براش سخته. اگه انرژی و تمرکزم را بذارم رو غم و غصه و حسرت و آه و افسوس پدرم تنها میمونه
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan