ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

ای اهل حرم

روضه ی عباس (علیه السلام) یعنی روضه ی کودکان تشنه ای که چشم به راه آب ماندند.

کودکی که چشم به راه عمو ماند.

یعنی امید هایی که نا امید شد.

عَلَمی که بر زمین افتاد.

بند دلی که پاره شد.

یعنی دلشوره ی اسارت.

یعنی امامی که تنها شد...

آرام آرام

آرام آرام اشک میریزم و خاطراتت را مرور میکنم

شب ها که همه می خوابند

آرام آرام گریه می کنم و دلم به حال خودم می سوزد.

دلم به حال خودم می سوزد که دیگر تو را ندارم

دلم به حال خودم می سوزد که مادر ندارم

دل بیچاره ام

قلبم دارد تکه تکه می شود.

جگرم می سوزد.

دلم آغوش می خواهد.

دلم آغوش مادر می خواهد.

اشک در چشمانم جمع می شود.

بغض گلویم را گرفته است.

باید گریه کنم ... فریاد بزنم و گریبان پاره کنم تا کمی دلم آرام شود.

اما پدرم ... طاقت گریه ندارد . نباید گریه کردنم را ببیند.

نمی توانم زجه بزنم چون باید سنگ صبور همسرم باشم که غصه ی مادر من دارد دیوانه اش میکند .

آرام آرام در تنهایی هایم اشک میریزم.

همه جا را غم فرا گرفته

همه جا را خاطره پوشانده.

انگار دنیا برایم خاطره شده

دل بیچاره ام مادر می خواهد

دل بیچاره ام برای بابا می سوزد

دل بیچاره ام برای خواهرم می سوزد

دل بیچاره ام برای همسرم می سوزد برای غربتش از وقتی که مادرم رفته برای گریه هایش برای بغض هایش که نمیگذارد بشکند.

قلبم درد می کند.

درد بی مادری دارد جانم را می گیرد

دلم برای حرمت تنگ شده

شهادت امام رضا علیه السلام که می شود انگار یک چیزی فرق میکند.

بغضی که در گلوست فقط از اندوه مصیبت شهادت حضرتش نیست.چیز دیگری همراهش هست.

چیزی از جنس دلتنگی .... غم فراق .....

آقا جان دلم برای صحن و سرایتان

تنگ شده....اما...

این بغض باز هم چیز دیگری ست

دلم امام رضا می خواهد

دلم یک دل سیر امام رضا می خواهد

نمی خواهند!

باورش برایم سخت است اما نمیدانم دم خروس را چه کنم.

خیلی سخت است باور کنی مسؤولین خودشان کمر به قتل انقلاب و آرمانهایش بسته اند . ولی شواهد چیزی جز این نمیگوید. نمیخواهم باور کنم ولی هرچه نگاه میکنم چیزی جز این نمیبینم.

به خودم میگویم بی عرضه اند . احمقند . نمی فهمند . نمی توانند . اما وقتی همه چیز را کنار هم می گذارم می بینم " نمی خواهند" .

بوی امید

با اینکه همه درگیر این ویروسیم و توی خونه هامون زندانی شدیم.

با اینکه امسال خرید عید نرفتیم و  در انتظار دید و بازدید نیستیم.

با اینکه خیلی ها امسال عید ناراحتن و غمگین و بعضی ها عزیز از دست دادن و سوگوارن.

با اینکه بعضی ها کسب و کارشون شب عیدی تعطیل شد و تو خرج و مخارج زندگیشون موندن .

با اینکه سال خیلی بد و عجیبی رو پشت سر گذاشتیم.

با همه ی این احوالات.

بازهم بوی عید میاد .  بوی امید میاد .

 

به قول ما معلما یه نکته دیگه هم هست : امسال بیشتر از هر سال بوی انتظار میاد . انتظار برای رهایی از این اوضاع . انتظار برای تموم شدن این بلاها . انتظار برای اون کسی که بودنش چاره ی همه ی مشکلاته . همه ی مردم هم مضطر شدن و هم منتظر .

 

شاید برای من هم اتفاق بیفتد

داشتم به یه این فکر میکردم که اگه منم کرونا بگیرم و از اونایی باشم که حالم وخیم بشه و ببرنم بخش مراقبت های ویژه و بعد تلاش دکترا برا نجاتم فایده نداشته باشه . ...

این کرونا خیلی بدی ها داشته.

ولی یکی از خوبی هاش اینه که یه مقدار به مردن فکر میکنیم.

چیزی که همیشه بوده و هست. ولی یادمون رفته که هست و خیلی هم نزدیکه .

داشتم فکر میکردم که من وصیت نامه ندارم. واگه بخوام بنویسم چی مینویسم؟

لباس بیمارستانی

دوسه روزیه خونه خواهرم تبدیل شده به کارگاه خیاطی.لباس بیمارستانی می دوزن از اون یه بار مصرفا.از برش تا ..... بسته بندی.دیروز حدود ۴۰ تا دوختند.برای بیمارستان زندان میدوزن.

همه خواهر و برادرام جمع شدن اونجا کمک کنن. یاد خاطرات مامان میفتم که از زمان جنگ تعریف می کنه. اون روزا که تو خونه نون می پختن برای رزمنده ها.

 

داداشم میگه دارن یه بیمارستان موقت توی زندان درست میکنن. میگه اگه یه نفر کرونایی وارد زندان بشه توی زندان فاجعه اتفاق میفته. چند روزه خودش آخر شب از سر کار میاد. این لباسا هم برای همونجاست. خیلی برای اوضاع زندان نگرانه . میگه قضات همکاری نمیکنن با اینکه رییس قوه قضاییه دستور داده باز هم خیلی راحت ملت را میفرستن زندان. میگه دیروز یه نفرا به خاطر مهریه آوردن زندان. اینقدر عصبانی بود که صورتش قرمز شده بود.

 

کاش همه افراد جامعه توی هر پست و مقامی که هستن  این بیماری را جدی می گرفتن.

خانه نشین

این ویروس کرونا بد جوری ما رو خونه نشین کرده.

البته بدم نیست . شب عیدی جهت  فریضه ی خانه تکانی در حالت آمادش باش کامل در رکاب همسر عزیز هستیم.

به دور از شوخی توی خونه موندن اولش حال میده ولی وقتی طولانی بشه خیلی خوشایند نیست. مرد باید صبح از خونه بره بیرون دست کم ساعت سه بیاد تو خونه. خسته و کوفته.

ناگفته نماند که ما معلما با خونه نشینی خیلی غریبه نیستیم . نوروز و تابستون خود گواه بر این ماجراست.

ولی خب اونجا آدم تکلیفش را میدونه برنامه ریزی میکنه یه فکری می کنه یه کاری می کنه.

 خدا شر این ویروس منحوس رو هرچه زودتر از سر این مملکت کم کنه. 

رای ندادم

امسال توی انتخابات شرکت نکردم.

همه هم می گفتن شرکت کن ولی گوش نکردم.

یه دلیل داشتم که به نظر خودم قانع کننده بود.

ما برای اعتراض به وضع موجود هیچ ابزاری نداریم.

اگه بریزیم تو خیابون که یه سری اغتشاش‌گر و فرصت طلب و معاند میان وسط کار رو خراب میکنن و نهایتا نتیجه ی عکس می ده . ما میشیم بده کار و دولت میشه طلبکار.

صدامون هم که به جایی نمی رسه.

تنها راهش همین شرکت نکردن توی انتخابات هست.

اگه شرکت کنیم میگن اینا که همیشه در صحنه هستن. چه گرونی بشه چه ارزونی . چه کار باشه چه نباشه . چه فساد باشه چه نباشه . چه عدالت باشه و چه نباشه . در هر صورت فرقی نداره .

ولی وقتی شرکت نکنیم و درصد مشارکت مردمی کم بشه می فهمن که ما هم آستانه تحمل داریم.

شاید به نظر بعضی ها حفظ اصل نظام و کور کردن چشم دشمن واجب تر از رسوندن صدای اعتراض به گوش مسئولین باشه ولی به نظر من این نظام در صورتی حفظ میشه که مسئولین به فکر مردم باشن و خواسته های اونها را بر طرف کنن. در صورتی پا برجا می مونه که مسئولین از خواب بیدار بشن و یه فکری به حال فساد و ظلم و نابرابری اقتصادی بکنن.

۱ ۲ ۳ . . . ۴ ۵ ۶
Designed By Erfan Powered by Bayan