مردی که گرگ شد

هرچه میکشم به خاطر مهربانی و سادگی خودم است.

حس میکنم تمام بلاهایی که به سرم می آید به خاطر اعتماد و باور پذیری زیادم است.

در این وانفسای روزگار خودم را مثل یک نهال میبینم,

هرچه با صداقت میوه هایم را عرضه میکنم دزدان ثمره ی عمرم را به غارت میبرند.

هرچه مهربانی و لطافت از خودم نشان میدهم طوفان برگ هایم را به تاراج میبرد.

حتی کسی که در زیر سایه ام پناهش داده ام ریشه ام را به دندان میجود.

مهربانی و صداقت و اعتماد در میان این گرگ ها تعریف نمی شود.

اگر بخواهم زنده بمانم باید بی رحمی و دروغ و بدبینی را به خودم عادت دهم.

ترجیح میدهم خودم گرگ باشم تا اینکه خوراک گرگ ها شوم.

Designed By Erfan Powered by Bayan