خدا یا بنا

چند وقتیه از دست بنا خیلی حرص و جوش میخورم که چرا نمیاد کارا تموم نمی کنه و چرا دیر میاد و چرا بد قولی میکنه و این چیزا. در حدی که سر درد های عجیب گرفتم و کیفیت خوابم کم شده و اخلاقم به کلی عوض شده.

دیشب نشستم با خودم فکر کردم و فهمیدم همه مشکلات به خاطر اینه که من کارها را سپردم به بنا نه به خدای بنا.اگه سپرده بودم به خدا نه کم و زیاد می شد نه عقب و جلو و هر بالا و پایینی هم داشت حکیمانه بود و حرص و جوش عصبانیت هم نداشت.


راستی نگفته بودم دارم خونه میسازم.درواقع خونه ی پدر و مادر را نصفش کردیم (به پیشنهاد خودشون) . یه خونه ی دویست متری بود که وسطش یه دیوار زدیم و دوتا خونه مجزا ازش در آوردیم.

به یاری خدا یه طرفش تموم شده و بابا اینا حدود یک ماهه که ساکن شدن. و طرف من هم داره خورد خورد پیش میره و تموم میشه .دیواراشا گذاشتم ، لوله کشی آب و فاضلاب و گاز و برقش تموم شده فقط گچ کاری و سفید کاری و کابینتاش مونده. یه کوچولو پول میخواد ;-)

Designed By Erfan Powered by Bayan