ادب

خیلی خیلی فکر کردم که مشکل دانش آموزای من و به عبارت دقیق تر دانش آموزان حال حاضر مملکت چیه؟ چرا چیزی بلد نیستند؟ چرا چیزی یاد نمیگیرن؟ چرا رفتارهاشون قابل کنترل نیست؟ و هزارتا چرای دیگر...

در حین درس دادن و بعد از کلاسام با صحبت کردن با دانش آموزام این موضوع را بررسی میکردم.

شاید بگید حالا خیلی زوده که بخوای اینطور کلی مشکل را ریشه یابی کنی. شاید بگید تو هنوز اول راهی این حرفا به تو نیومده.

درسته من هم دنبال ریشه یابی و ارایه ی راهکار اساسی نیستم.

ولی من میتونم به طور قطع و با اطمینان کامل بگم ریشه ی تمام مشکلات دانش آموزان ما " نداشتن ادب" هست.

اگه دانش آموز ادب داشته باشه منظم میشه.

اگه ادب داشته باشه در برابر معلم تواضع میکنه و علم کسب میکنه.

اما این اگه ها فقط «اگه» هستن و در همین حد باقی موندن.

ادب...پس قطعه گمشده پاذل اینه
نمیتونید بگید همه دانش‌آموزا بی ادبن... دانش‌آموزای مودب زیادی هم هستن که باز چیزی یاد نمیگیرن! من خودم چند تا از دلایلشو پیدا کردم!!
۱. عوض شدن کتابا : حجم درسا و سختی مطالب زیاد شده. مناسب سن و فهم دانش‌آموز نیستن. چیزایی که تو دبیرستان میخوندیم و به دردمون هم نخوردن حالا دارن تو دبستان آموزش میدن!!
۲. علم معلم: با عرض معذرت از شما البته، ولی میتونم بگم اکثر معلما دیگه سوادشون کفاف درس دادن رو نمیده. بعضیاشون سواد مطالب جدید رو ندارن و بعضیاشون کلا خیلی داغونن!! من خودم به خاطر خواهر کوچیکم زیاد رفتم سراغ معلماش. یکی از معلماش که یه جمله توی دفتر خواهرم نوشته بود که غلط املایی داشت!! مامانم نذاشت غلط‌شو بگیرم!! چندتا دیگه از معلما هم مطالب اشتباه رو به بچه‌ها یاد میدادن! که من رفتم با صد تا دلیل و برهان و اثبات و... گفتم بابا، شما دارید اشتباه میکنید!! خیلیاشونم اگه سواد هم داشته باشن قدرت بیان ندارن! اینو خودم سالها تو مدرسه و دانشگاه باهاش سر و کار داشتم....
۳. وابسته کردن دانش آموز به خونواده: نمیدونم ایده کی بود که خونواده رو قاطی آموزشای بچه‌ها کنن. شاید به نظر ایده بدی نبوده ولی الان چنان شور شده که بچه هیچ کاری رو نمیتونه خودش انجام بده! ما کلاس دوم و سوم دیگه خودمون بلد بودیم روزنامه دیواری درست کنیم، خواهر من کلاس پنجم هنوز میومد دست به دامن من میشد!! تازه این یه مثال کوچیکه! بچه‌ها به بدترین شکل ممکن وابسته بار اومدن.
۴. عدم امید به آینده: این بیشتر مال بچه‌های مقاطع دبیرستانه... ولی باورتون نمیشه اگه بگم خواهر من کلاس سوم دبستان برگشت گفت درس بخونم که چی بشه،؟ آبجی که مهندسه الان به چی رسیده؟ که من بخوام درس بخونم!!
۵. تبلت و گوشی‌های هوشمند: زمان ما این همه امکانات سرگرمی نبود. مینشستیم یه گوشه درسمونو میخوندیم! ولی الان فرصتی نمیمونه برا بچه! مخصوصا با این جو هایی که یهو تو فضای مجازی مد میشه!
۶. تغییر ارزش‌ها: ما میگفتیم واو فلانی دکتره، مهندسه! ایول دمش گرم! حالا خود ما، زیر گوش بچه‌هامون میگیم فلانی پولداره ایول دمش گرم!

ببخشید پر حرفی کردم :)
دعا می کنم هیچ وقت معلم نشید تا مزه ی سر و کار داشتن با دانش آموز بی ادب رو نچشید.
مورد داشتیم اینقدر دانش آموزا معلم رو مسخره کردن که معلم از کلاس اومده بیرون و گریه افتاده. چنین معلمی چه انگیزه ای برای درس دادن براش میمونه؟ چه محبتی بین معلم و دانش آموز می تونه وجود داشته باشه تا معلم رو به دلسوزی وادار کنه؟ مشخصه که این معلم برای افزایش معلوماتش تلاشی نمیکنه.تمام مسئولیت و زحمت آموزش رو به خانواده و خود دانش آموز واگذار میکنه.زمان ما دانش آموز دست میکرد تو جیبش سیلی می خورد که یاد بگیره در مقابل معلم باید ادب کنه مثل ادب کردن مقابل رئیس جمهور. حالا به دانش آموز میگم کلاهتا بردار دستتم از جیبت در بیار . میگه تو اگه بلد باشی درس بدی با کلاه و دست تو جیبم درس میدی. اگه دانش آموز از معلم حساب ببره و براش احترام قائل بشه ازش حرف شنوی داره و به امر و نهی معلم گوش میده و موفق میشه.
اما مواردی که شما فرمودید:
1 - کتابای دبیرستان در مقابل کتابای قبل بسیار ضعیفتر شده. خیلی مطالب حذف شده. و مفاهیم فقط به طور کلی مطرح میشه و حجم کتابا به شدت کم شده.
2- با این حرفتون موافقم بعضا علم معلم مخصوصا با کتب جدید هم تراز نیست.
3- این امر در مورد دبستان و متوسطه ی اول اتفاق میفته و از نظر من بسیار هم مفیده که میشه درباره ش بحث کرد.
4 و 5 و 6 اینها مشکلات کلان در سطح جامعه هستن و فقط مختص دانش آموزان نیست.به طور مستقیم بر همه ی جوانب زندگی ما تاثیر گذارند. خلق و خو . رفتار . جهانبینی . علم آموزی . خانواده . و ......
ممنون از نظرتون
به نظرم "ادب" خیلی قشنگه...
همیشه آدمای مودب تو ذهن آدما می مونند...
دارم تمرین می کنم که "ادب" اصیل و واقعی داشته باشم...
البته پدر و مادر ماها هم از ادب نسل ما که معلم های الان باشیم راضی نیستند... همیشه میگن ما بچه بودیم اینطور ... ما بچه بودیم اونطور...
ولی گاهی حس می کنم اونا اسم "سختگیری و تعصب" رو "ادب" گذاشتند... ولی خب توی بعضی از چیزا هم واقعا ادب داشتند... دیروز وقتی میخواستم بشینم روی پله های پل خواجو، متوجه شدم آقایی مسن پشت سر من روی پله ی بالاتر نشستند و "ببخشید" گفتم و نشستم... همینطوری مات و مبهوت نگام کرد... جوابی نداد... ولی خوشحال بودم که گفتم، بدون تاثیر از محیط و آدما... "ادب" خیلی قشنگه...
ادب...
شجاعت...
البته شاید رفتم توی فاز دیگه ای غیر پست شما ... ولی خب اینو دستام تایپ کرد.
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan